m&s
دو شنبه 24 اسفند 1394برچسب:, :: 23:0 ::  نويسنده : mohamdmm

 اولا که نخندخییلی بهم بر خورد 

دوما که اصلاااا اون چیزی که تو فکرشو میکنی نیست ف که بشه این جوری تغییرش داد چون سخت ی چیزی رو قبول میکنه ولی بیشتر نگاهش به اطرافیانشه و..

اصلا اون هیچی تو چرا بیخودی میگی ۶ماه ۶ماه  بیخودی داریم برنامه میچینیم برا ایندمون به خدا 

اصلا معلوم نیست چی میشه 

انشاا... که قبول میشی  ولی یکم فکر کن انقدرام که فکر میکنی شیش ماه ساده نیستاا 

میدونی چیه  اصلا من میخواستم درباره همین بحرفم باهات دارم دیونه میشم به خدا از بس فکر ایندم که چی میخواد بشه 

من اصلا برام مهم نیست که خانواده من چطورین یا تو چون قراره دو نفره زندگی کنیم نه هزار نفره 

بعدشم من کلا قصدم اینه با ف رفت و امد نداشته باشم  چون میدونم نمیشه درستش کردواحتمال زیاد شوهرشو بچه هاشم همینن 

خلاصه که درست فکر کن فردا نیای وسط زندگی بگی این چه وضعشه من بیخیال نیستم مطمین باش

چون خانواده منن که نشانگر شخصیت منن و کسی بخوادمنو بشناسه به خانوادم نگاه میکنه 

الانم من تلاش خودمو میکنم ولی اگه نشد سعی میکنم ازدواج نکنم تا این که فردا سر زندگی همچین خانواده ای رو بزنن سرم 

البته تو خییلی با شخصیت تر از این حرفاییا ولی خب اتفاقه دیگه...

ولی حس من میگه بابات به محض این که با بابای من اشنا بشه و بحرفن بابام تغییر میکنه رفتارش خلاصه که 

محمد جان هر چی هست رو دایرست

 

دو شنبه 24 اسفند 1394برچسب:, :: 22:43 ::  نويسنده : mohamdmm

نبگا من مبدونم ک لج میکنه

اما اگ این اوضاعو درست نکنی سال بعد بابای من لج میکنه میگه اینا ب درد نمیخورن

پس باید الان بین لج بابای من و ف یکی رو انتخاب کرد

با توجه ب اینکه حرف پدر من حقه

پس باید دست بجنبونی

تو با ف بحرف هر جا گیر کردی بگو من بپرسم از شیخا یا خودت بپرس

روضه و هیاتم تاثیر داره

ب شرطی ک مداوم و با اخلاص باشه

روضه های محرم سالی یه ماهه اونم ملت فقط برا نشون دادن دکور جدیدشون میگیرن

خونه اقای حسینی یه چیز دیگس

من میدونم ک کار فرهنگی زمان میبره

اما مهم تر از اون زحمت و سختیشه ک باید بکشی

نه اینکه بشینی گوشه خونه بگی بعدا درستش میکنم

ابجی تو بعد عقد ما معجزه نمیشه و تغییر نمیکنه

اون موقع هم میگه بهت خفه شو ک من ازادیم کم نشه

تازه اون موقع تو درگیر مشکلات خودمونی

چون ب من رسیدی انگیزه ای هم واسه کار کردن نداری

دهن منم بستس چون میگی تو ک میدونستی خونواده ما اینن بیخود کردی اومدی خواستگاریم

خلاصه من نمیدونم هر کار میخوای کنی کن

ولی بدون بابای من به هییییییییییچ وجه با این شرایط کنار نمیاد

چون من تک پسرشم خیلی ارزو ها داره برام

متوجه ای دیگ؟...

خودت شنیدی حرفاشو

پس بجنبببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببب ک تا شیش ماهه دیگ قراره 4 نفرو مث خودت کنی

ب امید روزی ک ف پوشیه بزنه

دو شنبه 24 اسفند 1394برچسب:, :: 21:45 ::  نويسنده : mohamdmm

سلام عزیزم

چه عجب  تو هم دل تنگ میشی مگه؟؟

توله منو کشت اینجا بعد میگه کجایی دلوم تنگته...

حالا بیخیال

عرضم به خدمتت که عزیز من اگه تو 5 ساعت درس میخونی که میدونم نمیخونی وی ساعتم به من فکر میکنی من شبانه روووزمو به تو فکر میکنم حتی سر کلاس ...

اینو گفتم که بگم من به همه چیییز فکر کردم عزیز دلم

من به این شک ندارم که خواستن توانستن است و میدونم که هررررکاری بخوام میتونم انجام بدم

ولی...

ولی ی معذوریت هایی دارم که الان رو خانوادم کار نمیکنم

ببین عاقایی تغییر دادن مامانم و بابام و زهره و ساجده هیییییچ سختی نداره

چون مامانم که همین الانشم تحت تاثیر قران خوندن من تو خونه دعاندبه رفتنم هرهفته با مامان و...هست

بابامم که با چهارتا استدلال و ی کتاب عقاید خودمو براش توضیح بدم کلا ازاین رو به اون رو میشه حد اقل برا ی هفته هم شده تاثیر گذاره

زهره هم که کافیه صدای قرانمو بشنوه بعد میاد کنارم میشینه و من حرف میزنم باهاش و... حتی الان داره میگه کی بشه برم حوزه...

ساجده هم که هرررر وقت با من میاد بیرون اصلا چادر میپوشه چون من چادر میپوشم دوست داره

ولیییییی

وللی این اجی گل من تو جامعه ای بزرگ شده که واااقعا از من دوره افکارش رخلاقش و رفتارش ...

حتی اگه ی روز کااامل بشینم باهاش بحث عقاید کنم نمیتونم ج سوالاشو بدم چون خیییلی پیچیدست فکراش و به همین راحتی نمییشه راضیش کرد کسی رو که هرر روز تو دانشگاه با ی دوستش بای اخلاق متفاوت با ی زندگی جدید اشنا میشه

خلاصه که تو ف رو بهتر از من میشناسی و اینو بگم که الان اگه بخوام زیاد تاثیر بزارم رو بقیه اون با من دعوا میگیره که با این کارات من محدود میشم و اگرررر خداااایی نکرده لج کنه باهامون خوب که نیست خیییییلی هم بده خیییلی که بگم حتی شاید باعث بشه هیییچ وقت به هم نرسیم خدااااایی نکرده

برای همین من تصمیم گرفتم که الان کار خاصی نکنم و اروم  اروم خودشون تاحت تاثیر قرار بگیرن

فعلاکه خوبه همه چی در حدی که مامانم با من بخواد بیاد بیرون ی لاخ مو که بیرون نیست ارایشم نمیکنه

 اینکه من تصمیم گرفتم خونواده خودمو وقتی تقییر بدم که شما میاین جلو حالا اگر فکر میکنی این روزه رفتنا تاثیر داره که مامان من هرررساله و هههمه جا میره که میدونم نداره چون بار علمی نداره حرفاشون  میبرمش

ولی به نظر من بزار همین جوری پیش بره

همین دیگه مواظب خودتم باش مامانی رو هم ببوس چند روزه ندیدمش دلتنگشم

بوس بوس بوس{{{{بووس... مخصووص خودت میدونی برا چی}}}

خخخخخ

دوست دارم یا علی....

دو شنبه 24 اسفند 1394برچسب:, :: 21:12 ::  نويسنده : mohamdmm

سلام خوبی

کوجایی دلوم تنگته

ایشاا... ک شاد و خنذون باشی

عرضم ب خدمتت ک

یه فکری ب سرم زده

البت فاییده ای نمیدونم داره با نه اما از هیچی بهتره

در مورده خونواده هامونه

میدونم اصن تو ب این قضیه نمیفکری ولی من همش ب فکر این داستانم

چون مامانم و بابام خیلی حساسن رو این قضیه

مامانم از جهت دین و بابام از جهتای دیگ

میگم شب های جمعه (یعنی پنج شنبه شب ها) کوچه دهم شاهرودی ساعت 8 یه منبر خونه هست ب اسم منبر خونه اقای حسینی

جان من دست مامانت اینا رو بگیر ببرشون

این راهی بود ک ب ذهن من رسید تورو خداااااااا هر کاری هم خودت بلدی کن

مامانم خداییش غصه میخوره میبینه یه سری چیزا رو

مثلا امشب مامان رفیقم ک با مادر من دوسته بهش گفت ک برای پسرم زن گرفتیم

دختره خودش چادریه و همش یا مسجده یا همون منبر خونه

بابای دختره پاسداره و کل خونوادشون مذهبی ان

جالبیش اینه رفیق منم کارش ازاده - کچلم شده تازگی - شغلشم راننده کامیونه

مامانم وقتی اینا رو شنید اصن یه جوری شد رفت تو فکر

حالا مهم نی مامانه من ک دوستت داره

ولی در کل اینقدر بی تفاوت نباش

خودت ک خوبی یکم خونوادتو تکون بده

تو میتونیییییییییییییییییییییییی

اینجا موقشه ک یاد اون عکسای پروفت بیوفتی

یه عکسی بود CANT رو بCAN تبدیل کرد بود...

ببینم چ میکنی هاااا

دوستت دارم

بووووووووووس

فعلا

از الان 6 ماه وقت داری...

دو شنبه 10 اسفند 1394برچسب:, :: 19:55 ::  نويسنده : mohamdmm

 به نام خالق عشق

امشب ۱۹:۵۹روز ۹۴/۱۲/۱۰

هییییییی

عجب روزی شد امروز...

صبح که تا بیدار شدم نت گوشیمو روشن کردم و...

همه پیاماش اومد۱۶تایی بود تاخوندم ناخداگاه اشکم ریخت ی ساعت تمام زار زدم...

بعد رفتم مدرسه به بهانه این که مامانو ببینم ی کوچولو حد اقل اروم بگیرم ولی... مامان نیومد:-(

خییلی توجه کردم هر وقت منو محمدم باهم دعوا میکنیم مامان یا نمیاد یا تحویلم نمیگیره

خلاصه که رفتم مدرسه...

عجب روزی بود من دلم گرفته... مثل این که خداهم به حالم گریه میکرد

ازساعت ۷صبح تا۱بارون میومد کلی دوستمو التماس کردم باهام اومد بریم زیر بارون 

داشت از نامزدش میگفت که کاش الان پیشم بود تو بارون قدم میزدیم که یهو زدم زیر گریه...

حول شد بدبخت کلی باهام حرفید منم گفتم چیزی نیست قراره چت نکنیم درس بخونه منم دلم گرفت...

کلی خندید بهم گفت خره این درسو داره به خاطر تو میخونه هااا ی لبخند کوچولو زدم و همین طور اشکام میومد زیر بارونم کسی نمیفهمید دارم گریه میکنم جز زهرا

خلاصه که ارومم کرد و برد منو تو کلاس دوزنگ ادبیاتم فقط داشت با من نامه نگاری میکرد که منو اروم کنه منم دیدم زشته دیگه خودمو اروم نشون دادم

ظهر خواستم بیام خونه هم با ذووق که الان مامان میاد ..

هیچی اومدو تحویلم نگرفت....

پففف شاید ندیده قربونش برم...

اومدم خونه کللللی با خودم کلنجار رفتم که نت و وصل کردم دیدم پیام داری زوق مرگ شدم 

اخر پیامت زده بودی یا علیی ...یعنی با خوندن این کلمه فووق العاده خوشحال شدمااا گفتم خب اگه میخواست بره تا عید میگفت فعلا الان که گفته یاعلی یعنی برمیگرده

چه ذوقی کردم رفتم باشگاه اونجام باز سن سی حالمو گرفتت تا خونه اهنگ گوش میکردم و...

دیدم واای دوباره پیام داری که ذوق مرگ شدم ج تو دادم 

گفتم که اشکال نداره فدات شم مقصر خودم بودم تو اشتباهی نکردی که بخوای معذرت بخوای 

هزار بار تجربه بهم ثابت کرده که وقتی عصبی هستی باید برم و ی روز بعد بحرفم باهات باز من کیلید شدم که خودم باعث شدم هم اعصاب من بهم بریزه هم خودت

بازم میگم بببخشید من معذرت میخوام عاقایی

پفف الانم که زنگیدی اصلا نتونستم بحرفم باهات 

دارم داااغ میکنم دیگه موندم چیکار کنم 

دلم میخواست بگم نرووو

ولی خب نمیشدباااید درس بخونی بااید به ی جایی برسی که بتونی بیای جلو...

محمد خییییلی دوستت دارمممم

خیییلی دلم برات تنگ میشه 

خییییلی خییلی دلم تنگ میشه ف از رو صدات فهمید ی چیزیه منم مجبور شدم بهش بگم گفت لوس نباشین دوهفته هست همش اما من نمیتونم

دوووهفته...

انشاا.. مه بتونم اروم بگیرم

دوستت دارم 

امیدوارم بخونی نوشته هامو

بوووووس

خدافظ ...

                       به امید روزی قشنگ تر از دیروز...

یک شنبه 27 دی 1394برچسب:, :: 23:9 ::  نويسنده : mohamdmm

یاصاحب الزمان

الان ساعت۲۳:۱۰روز دوشنبه

سردرد شدییید دادم ولی خب به عشقم قول دادم که بشینم خاطره روز پنج شنبه مونو بنویسم...

خب بزار از چهار شنبه شب شروع کنم که اخرای شب بود داشتم باعاقام صحبت میکردم

 



ادامه مطلب ...
چهار شنبه 23 دی 1394برچسب:, :: 16:18 ::  نويسنده : mohamdmm

 پففف

از همون صبح که بیدار شدم گفتم خدا به داد امروزم برسه ....

از همون صبح حس خییییلی بدی داشتم

چون درس نخونده بودم

عاقام گفت درس خوندی دیگه منم که ی کتابو فقط تموم کرده بودم گفتم اره خوندم 

خونده بودم ولی خب کم خونده بودم دیگه

گفت فک نکنم درس خونده باشی منم چون نمیتونستم دل بکنم از عاقام میخواستم باهاش حرف بزنم همش گفتم خووووندم

با خودم گفتم اشکال نداره شب بیدار میمونم میخونم

این بیدار موندن من می ارزه به حرف زدن با عشقم ....

شبم که خوابم برد صبح ساعت ۷بلند شدم رفتم سر جلسه امتحان ...

با این که زیاد نخونده بودم ولی خب خدا رو شکر خوب بود.

با چه سرعتی رسیدم خونه گفتم حتما عاقام مثل همیشه برام دعا کرده وصبح بخیر گفته ...

به محض این که وارد خونه شدم اینترنتم و روشن کردم ولی ....

پففف هیچی پیام نداده بود که هیچ شب بخیر دیشبمم از هول خوابیدن زود خونده بود.

اشک تو چشمام جمع شد ...

ساعت تقریبا ده و نیم بودو من دراز کشیده بودم رو تخت و چشم انتظار ی پیام ....

ی پیام صبح بخیر...

چقدر خوشحال شدم وقتی پیام داد به محض شنیدن صدای گوشی چنان شیرجه زدم که نگو ی جیغ بلندم از خوش حالی...

چقدر زوق میکردم داشتم میحرفیدم باهاش قربونش برم معذرت خواهی کرد برا صبح که شارژرش گم شده بود ...

حالا صبح اشکال نداره فدای سرش

ولیییی

لعنت به من     بمیرم ایشاا... نمیدونم چه مرگمه که ناراحتش کردم دقیقا ساعت ۲:۳۰دقیقه ۹۴/۱۰/۲۳

پففف چه حرف چرتی بود زدم اخه ....

نت شو خاموش کرد ی بارم زنگیدمش ولی گوشیشو از دسترس در اورد

خداااجونم هر جا هست بهش بگو سعیده میگه غلط کرده دارم میمیرم از بس گریه کردم چشمام دیگه جایی رو نمیبینه 

بهش بگو سعیده میگه ببخش....

بگو ج منو بده دارم دیونه میشم...

پففف عجب روز گندی...

جمعه 18 دی 1394برچسب:, :: 23:36 ::  نويسنده : mohamdmm

نیگا کن گلم

یه هفته اخیر فقط یه صبح تا ظهرش با من بودی

بقیش بیکار بودی فداتشم

چرا نخوندی آخه

ماشاا... خودت درس خوندی دیگ میدونی ک شب امتحان نمشه خوند

یا دندون درد میگیری یا دعوا میشه یا بارونیه هوا

خخخخخ

بیخی

من موندم چیکارت کنم ک یکم درس بخونی

اگ قهر کنم میگی بی معرفته و بی احساسه و...

اگ موقع امتحانا بهت سخت نگیرم باز میای دوست پسرای ف رو میزنی تو سرم میگی اونا فهیمو درس خون کردن

پفففف

ب خدا اگ بحث مدرسه و دانشگاه بود اصلاااااااا برام مهم نبود

اما تو طلبه ای گلم

شرایطت خیلی خاصه

درس نخونی باید اون دنیا جواب بدی

بیخی

این امتحان ک گذشت

ولی فردا از امتحان برگشتی یه ضرب میشینی پا کتاب

وبلاگم روزی یه پست

تموم شد رفت

اگ آسونه ک یه روز اول بشین سه دور بخون راحت کن خودتو مارو

اگ سخته هم ک دیگ بدتر بااااااااید زودتر شروع کنی

منم از صبح بکوب خوندم ریاضی سال سوم رو

به فصل کوچیک آخرش مونده ک تا فردا ظهر تموم میشه انشاا...

التماس دعا

درس نخوندی دوستت ندارم

شب بخیر عشقم

جمعه 18 دی 1394برچسب:, :: 22:12 ::  نويسنده : mohamdmm

 وااای

من محمدمو میخواااااام....

رواااانی شدم مننن

از ساعت ۲که مامان از نماز اومدشروع کرددعوا کردن که خونه کثیفه و..از این چرت و پرتا انتظار داره من مثل کوزت کار کنم انگار نه انگار که امتحان دارم اشک منو در اورد و رفت 

این دوتا بیشعورم از ظهر شروع کردن دعوا تا همین الان خفه نمیشن راحت شم ف هم که انگار بدون اهنگ میمیره اصلا نتونستم درس بخونم...

پففف

از ساعت ۱۰:۳۰نشستم رو صندلی تااا الان که یکم دراز کشیدم کمرم داره مییشکنه

نیدونم چیکار کنم ۳فصل ونیم مونده بخونم

خداااااا

من محمدمو میخوام بغلش گریه کنم تا ارومم کنه...

جمعه 18 دی 1394برچسب:, :: 12:3 ::  نويسنده : mohamdmm

 هیییی

خوش به حالت کاش منم میتونستم....

فردا امتحان دارم الان تازه فصل دو کتابمم

دعا کن تموم شه فقط

حالا امروز که جمعه هست هیچی ولی چشم فک کنم فردا مامان میره مشهد ناهار درست میکنم میارم برات فداتشم...

تو فقط وفقط دررررس بوخون

هرکاری بگی میکنم فدات شم

منم برم سر درسم خدا کنه تا شب بتونم  تمومش کنم

گوشیو میندازم ته کمد نبینمش

تاشب ....

دوست دالممممممم

بوچ بوچ

اودافظ

درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان eshghammmmmmmmm و آدرس asmoon.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان


آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 1
بازدید ماه : 30
بازدید کل : 19154
تعداد مطالب : 134
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1

Alternative content